گفتم ببينمت، شايد كه از سرم ديوانگى رود!
زان دم كه ديدمت، ديوانه تر شدم!!!
با يك خيال خام، افتاده ام به دام
از ره به در شدم،ديوانه تر شدم ...
گفتم ببينمت، تا بيقرارى از ، جانم به در رود،
هم بيقرار و هم ، شوريده سر شدم،
ديوانه تر شدم...
گفتم ببينمت ، شايد شراره از، جانم فرو كشد؛
ديدم تو را و همچو شعله هاى آتش، شعله ور شدم
ديوانه تر شدم،ديوانه تر شدم، دیوانه تر شدم...
توت فرنگی های تشنه ...برچسب : نویسنده : mnarcis2nda بازدید : 209 تاريخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1401 ساعت: 10:03
با شب چه کند سینه این برکه بی تاب ؟ وقتی که تو ای ماه، نخواهی که بتابی.. . توت فرنگی های تشنه ...
برچسب : نویسنده : mnarcis2nda بازدید : 189 تاريخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1401 ساعت: 10:03